مولوی - وبلاگ شعر ایرانی

وبلاگ شعر ایرانی

اگر مرا تو نخواهی دلم ترا نگذارد ----- تو هم به صلح گرایی اگر خدا بگمارد

هزاران عاشق داری به جان و دل نگرانت ----- که تا سعادت و دولت که را به تخت برآرد

ز عشق عاشق مفلس عجب فتند لئیمان ----- که آنچ رشک شهان شد گدا امید چه دارد

عجب مدار ز مرده که از خدا طلبد جان ----- عجب مدار ز تشنه که دل به آب سپارد

عجب مدار ز کوری که نور دیده بجوید ----- و یا ز چشم اسیری که اشک غربت بارد

ز بس دعا که بکردم دعا شده است وجودم ----- که هر که بیند رویم دعا به خاطر آرد

سلام و خدمت کردم مرا بگفت که چونی ----- مهم مس چه براید چو کیمیا نگذارد

چگونه بادش صورت به وفق فکر مصور ----- چگونه میشود انگور گر کف اش نفشارد

غزل از مولانا جلال الدین محمد مولوی بلخی رومی (غزلیات شمس)

درود و هزاران درود بر روان پاک و بلندش



دماوند ::: جمعه 87/9/15::: ساعت 6:2 عصر

طبیبیم حکیمیم طبیبان قدیمیم ----- شرابیم و کبابیم و سهیلیم و ادیمیم

چو رنجور تن آید چو معجون نجاهیم ----- چو بیماران دل آید نگاریم و ندیمیم

طبیبان بگریزند چو رنجور بمیرد ----- ولی ما نگریزیم که ما یار کریمیم

شتابید شتابید که ما بر سر راهیم ----- جهان در خور ما نیست که ما ناز و نعیمیم

غلط رفت غلط رفت که این نقش نه مائیم ----- که تن شاخ درختیست و ما باد نسیمیم

ولی جنبش این شاخ هم از فعل نسیم است ----- خمش باش خمش باش هم آنیم و هم اینیم

غزل از مولانا جلال الدین محمد مولوی بلخی رومی (غزلیات شمس)

درود و صد درود بر روان پاک و بلندش



دماوند ::: سه شنبه 87/8/14::: ساعت 12:51 صبح

معشوقه به سامان شد، تا باد چنین بادا ----- کفرش همه ایمان شد، تا باد چنین بادا

ملکی که پریشان شد، از شومی شیطان شد ----- باز آن سلیمان شد، تا باد چنین بادا

یاری که دلم خستی، در بر رخ ما بستی ----- غمخواره یاران شد، تا باد چنین بادا

هم باده جدا خوردی، هم عیش جدا کردی ----- نک سرده مهمان شد، تا باد چنین بادا

زان طلعت شاهانه، زان مشعله خانه ----- هر گوشه چو میدان شد، تا باد چنین بادا

زان خشم دروغینش، زان شیوه شیرینش ----- عالم شکرستان شد، تا باد چنین بادا

شب رفت و صبوح آمد، غم رفت فتوح آمد ----- خورشید درخشان شد، تا باد چنین بادا  

از دولت محزونان و از همت مجنونان ----- آن سلسله جنبان شد، تا باد چنین بادا

عید آمد و عید آمد، یاری که رمید آمد ----- عیدانه فراوان شد، تا باد چنین بادا

درویش فریدون شد، هم کیسه قارون شد ----- همکاسه سلطان شد، تا باد چنین بادا

آن باد هوا را بین، ز افسون لب شیرین ----- با نای در افغان شد، تا باد چنین بادا

فرعون بدان سختی، با آن همه بدبختی ----- نک موسی عمران شد، تا باد چنین بادا

آن گرگ بدان زشتی، با جهل و فرامشتی ----- نک یوسف کنعان شد، تا باد چنین بادا

شمس الحق تبریزی، از بس که در آمیزی ----- تبریز خراسان شد، تا باد چنین بادا

از اسلم شیطانی شد نفس تو ربانی ----- ابلیس مسلمان شد، تا باد چنین بادا

آن ماه چو تابان شد، کونین گلستان شد ----- اشخاص همه جان شد، تا باد چنین بادا

بر روح برافزودی تا بود چنین بودی ----- فرّتو فروزان شد، تا باد چنین بادا

قهرش همه رحمت شد، زهرش همه شربت شد ----- ابرش شکر افشان شد، تا باد چنین بادا

از کاخ چه رنگستش وز شاخ چه تنگستش ----- این گاو چو قربان شد، تا باد چنین بادا

ارضی چو سمایی شد مقصود سنایی شد ----- این بود همه آن شد، تا باد چنین بادا

خاموش که سرمستم بربست کسی دستم ----- اندیشه پریشان شد، تا باد چنین بادا

غزل از مولانا جلال الدین محمد مولوی بلخی رومی (غزلیات شمس)

درود و صد درود بر روان پاک و بلندش



دماوند ::: دوشنبه 87/7/15::: ساعت 8:53 عصر

نباشد عیب پرسیدن، ترا خانه کجا باشد؟ ----- نشانی ده اگر یابیم و آن اقبال ما باشد

تو خورشید جهان باشی، ز چشم ما نهان باشی ----- تو خود این را روا داری؟ و آنگه این روا باشد

نگفتی من وفا دارم وفا را من خریدارم ----- ببین در رنگ رخسارم بیندیش این وفا باشد

 بیا ای یار لعلین لب دلم گم گشت در قالب ----- دلم داغ شما دارد یقین پیش شما باشد

در این آتش کبابم من خراب اندر خرابم من ----- چه باشد ای سر خوبان تنی که از سر جدا باشد

دل من در فراق جان چو ماری سرزده پیچان ----- بگرد نقش تو گردان مثال آسیا باشد

بگفتم ای دل مسکین بیا بر جای خود بنشین ----- حذر کن ز آتش پر کین دل من گفت تا باشد

فرو بسته است تدبیرم، بیا ای یار شبگیرم ----- بپرس از شاه کشمیرم کسی را که آشنا باشد

خود او پیدا و پنهان است جهان نقش است و او جان است ----- بیندیش این چه سلطان است مگر نور خدا باشد

خروش و جوش هر مستی ز جوش خم می باشد ----- سبکساری هر آهن ز تو آهن ربا باشد

خریدی خانه دل را، دل آن توست، می دانی ----- هر آنچ هست در خانه از آن کد خدا باشد

قماشی که آن تو نبود برون انداز از خانه ----- درون مسجد اقصی سگ مرده چرا باشد

مسلم گشت دلداری ترا ای تو دل عالم ----- مسلم گشت دلداری ترا وان دم ترا باشد

که دریا را شکافیدن بود چالاکی موسی ----- قبای مه شکافیدن ز نور مصطفی باشد

برآرد عشق یک فتنه که مردم راه که گیرد ----- به شهر اندر کسی ماند که جویای فنا باشد

زند آتش در این بیشه که بگریزند نخجیران ----- ز آتش هر که نگریزد چو ابراهیم ما باشد

خمش کوته کن ای خاطر که علم اول و آخر ----- بیان کرده بود عاشق چو پیش شاه لا باشد

غزل از مولانا جلال الدین محمد مولوی بلخی رومی (غزلیات شمس)

درود و صد درود بر روان پاک و بلندش



دماوند ::: جمعه 87/7/5::: ساعت 7:16 عصر

یار ما دلدار ما، عالم اسرار ما ----- یوسف دیدار ما، رونق بازار ما

بر دم امسال ما عاشق آمد پار ما ----- مفلسانیم و تویی گنج ما دینار ما

کاهلانیم و تویی حج ما پیکار ما ----- خفتگانیم و تویی دولت بیدار ما

خستگانیم و تویی مرهم بیمار ما ----- ما خرابیم و تویی از کرم معمار ما

دوش گفتم عشق را ای شه عیار ما ----- سرمکش منکر مشو برده ای دستار ما

پس جوابم داد او که از توست این کار ما ----- هر چه گویی وا دهد چون صدا کهسار ما

گفتمش خود ما کهیم این صدا گفتار ما ----- زانک که را اختیار نبود ای مختار ما

گفت بشنو اولا شمه ای ز اسرار ما ----- هر ستوری لاغری کی کشاند بار ما

گفتمش از ما ببر زحمت اخبار ما ----- بلبلی مستی بکن هم ز بوتیمار ما

هستی تو فخر ما هستی ما عار ما ----- احمد وصدیق بین در دل چون غار ما

می ننوشد هر می ای مست دردی خوار ما ----- خور ز دست شه خورد مرغ خوش منقار ما

چون نچسبد در لحد قالب مردارما ----- رسته گردد زین قفس طوطی طیار ما

خود شناسد جای خود مرغ زیرکسار ما ----- بعد ما پیدا کنی در زمین آثار ما

گر به بستان بی تو ایم خار شد گلزار ما ----- ور به زندان با توایم گل بروید خار ما

گر در اتش با تو ایم نور گردد نار ما ----- ور به جنت بی توایم نار شد انوار ما

از تو شد باز سپید زاغ ما و سار ما ----- بس کن و دیگر مگو که این بود گفتار ما

غزل از مولانا جلال الدین محمد مولوی بلخی رومی (غزلیات شمس)

درود و صد درود بر روان پاک و بلندش



دماوند ::: پنج شنبه 87/7/4::: ساعت 12:54 صبح


لیست کل یادداشت های این وبلاگ

>> بازدیدهای وبلاگ <<
بازدید امروز: 7
بازدید دیروز: 1
کل بازدید :57299

>> درباره خودم <<
وبلاگ شعر ایرانی
دماوند
بنام خداوند جان و خرد کزین برتر اندیشه برنگذرد خداوند نام و خداوند جای خداوند روزی ده رهنمای خداوند کیوان و گردان سپهر فروزنده ماه و ناهید و مهر بازدید کنندگان ارجمند! دماوند هستم مدیر وبلاگ، خدمت شما خیر مقدم عرض میکنم به مناسبت ورود حضرتعالی به وبلاگ شعر و ادب و هنر ایران زمین. این وبلاگ کاملا شخصی است و صرفا برای انتشار اشعار و آثار بزرگان شعر و ادب و هنر ایران زمین میباشد با نظرات سازنده و مفید خود ما را در بهتر کردن وبلاگ یاری بفرمایید. نقل و برداشت از مطالب وبلاگ فقط با ذکر نام منبع مجاز میباشد. ضمنا یادآور میشود که این وبلاگ با هیچ سازمان و اداره ای همکاری و ارتباط ندارد. با تشکر دماوند مدیر وبلاگ شعر ایرانی.

>> پیوندهای روزانه <<

>>لوگوی وبلاگ من<<
وبلاگ شعر ایرانی

>>لینک دوستان<<

>>لوگوی دوستان<<




>>فهرست موضوعی یادداشت ها<<

>>آرشیو شده ها<<

>>اشتراک در خبرنامه<<
 

>>طراح قالب<<


فرم عضویت
نام شما :
نام کاربری :
ایمیل :
کلمه عبور :
تکرار کلمه عبور :
Powered By :JustPersian

ورود اعضای وبلاگ
نام کاربری :
کلمه عبور :
Powered By :JustPersian

یادآوری رمز عبور
نام کاربری :
ایمیل :
Powered By :JustPersian



ارتباط مستقیم با مدیر وبلاگ
* نام شما :
* ایمیل شما :
وب سایت شما :
* متن پیام :
Powered By :JustPersian





Powered by WebGozar



مولوی - وبلاگ شعر ایرانی